زندگی یک آیت الله شیمیایی با سه ترکش در سر برای این جانباز ۴۵ ساله باید گریست... این آیت الله جانباز ۱۵ درصد است ولی کارت جانبازی ندارد تنها یک نفر می تواند شهادت دهد که او در جبهه چه کرده است پزشکان, ...ادامه مطلب
تو شهید خواهی شد... خبر رسید که جنگ است، زود راهی شدهوای روضه به سر داشت، قتلگاهی شد و عشق در به درش گشت و گشت دنبالشدوید پشت سرش عشق هم سپاهی شد به جرم این که چرا زنده مانده، از آنسوخبر رسید اخیرا که دادگا , ...ادامه مطلب
صاحبكار با بيان اينكه در اين طرح به بررسي اثربخشي كوركومين به عنوان يك درمان جديد در تسكين علائم خارش دهنده مزمن ناشي از گاز خردل پرداخته شده است، خاطرنشان كرد: در اين بررسي 96 جانباز مرد ايراني دچار عوارض خارش دهنده ناشي از سولفور موستارد به صورت تصادفي و در دو گروه طي مدت چهار هفته تحت درمان با كوركومين (در يك گروه 46 نفري) و دارونما (در يك گروه 50 نفري) قرار گرفتند. نتايج اين ,پايان,عوارض,پوستي,جانبازان ...ادامه مطلب
من رضا ایرامنش، سرباز ژنرال قاسمسلیمانی ایرانمنش در مورد شیمیاییشدن خود در فاو گفت: آن زمان امام خمینی (ره) دستور تخلیه فاو را داده بود و زمانی که ما در حال خروج از فاو بودیم ماشینهای زیادی را در پایگاه خود داشتیم که در سمت ایرانی اروندرود مستقر بودند، فرمانده لشکر ما حاج قاسم سلیمانی بود که به ما گفت هر کدام هر ماشینی که میتوانید پشتاش بنشینید و آن را به پشت جبهه برگردانید. , ...ادامه مطلب
تو شهید خواهی شد... خبر رسید که جنگ است، زود راهی شدهوای روضه به سر داشت، قتلگاهی شد و عشق در به درش گشت و گشت دنبالشدوید پشت سرش عشق هم سپاهی شد به جرم این که چرا زنده مانده، از آنسوخبر رسید اخیرا که دادگاهی شد گذشت فصل زمستان و آخر قصهدوباره نقل، همان نقل روسیاهی شد تو هم قطار رفیقان رفته ات هستیو من که مطمئنم تو شهید خواهی شد ,تو شهیدی دیده ای از,نگاه گرم تو شهیدی,من شهیدم تو شهادت دادی,با شهیدان تو یا حسین,مدرسه شهید تو پا ابراهیمی,تو شهیدی دیده ای ...ادامه مطلب
نفس های خستهفاصلهای ندارد. دیوار به دیوار هستیم. یکی دو وجب بیشتر نیست. یکی دو تا آجر؛ البته من فکر نمیکنم چیزی غیر از یک تیغه باشد. روزهای اول که آمدند توی محل ما خانه اجاره کردند، زیاد اهمیت ندادم. گفتم شاید "آسم" دارد و یا ناراحتیای دیگر. دو سه شب که گذشت، خیلی کلافه شدم؛ رفتم زنگ خانهشان را زدم. طبقهی دوم. زنش بود، آمد دم در. اولش رویم نشد چیزی بگویم. ولی وقتی فکر سروصدا و سرفهها افتادم، به خودم جرأت دادم و گفتم: ,نفس های خسته,نای نفسهای خسته من,نای نفس های خسته ی من,ناز نفس های خسته من,به نفس های خسته این گرگ ...ادامه مطلب